مهربان

حق ادمیست

حس کند

بفهمد بگرید بخندد

حق حق می اورد،حق عشق ،حق افسوس،شادی ،غم وخیلی

حق هایی که درزندگی بنی بشرمهم خطاب شده اند.

خیلی ازادم هامیگویندبایدموقعی که دوری قدرهمه چیزرابیابی 

ودرعین یافتن میفهمی

برای من دوریانزدیک شدنم ازلحاظ دیدن فرقی نکرد.

امابرای توشایدمهم نبودتااینکه فرق داشته باشدیانه

سردی دل هایمان دراین روزهای پرزغم که اکنده ازمدت زمان 

های مدیدی بوداماازلحاظ شمارش کم

تمام هوش وحواس مراازدنیای خودم گرفت.

انگارمثل طوفانی که بدنم راتکان میدادتاخرابش کند

وخسته ام میکرد

لبخندم راگرفت که لبخندت گرفته شد

مهم ترین عاملش توبودی این راهیچوقت انکارنمیکنم

حال هرچقدردوست داری برای لبخندم دعاکن

دعاداشته باش

من چه موقع رفتن چه بودن درهردوخیلی چیزهارادیدم که توندیدی

امده ای برایم میگویی عزیزمن من برای دوست داشتنت 

علت دارم بدون علل که دوستت ندارم

بعدازان که دردلم گفتم من باعلت های توزندگی نمیکنم

خودم رادرشهری یافتم که مردمانش رانمیشناختم

گم شده بودم انگار

زنگ زدم برایت باتمام غروری که نسبت به تودارم هنوز

کمک حالم شدی سریع برخلاف تمام انتظارات بربادرفته ام

مثل ان روزهایی که دستم رامیگرفتی مراگاه باخودت میدواندی

تامرابه جاهای خوبی ببری که دوست داشتم وخوشم بیاید

توقهرمان زندگی من هم بودی کم وبیش

قوی باش مرد

قصه به سرپاایستادنت اهمیت داده

به لبخندت،به حس های درونت که منتقل خون من میشود.

من میدانم این رفت وامدهای چندروزه عللش چیست.

تومیدانی؟

شایدفکرت یاری ات نکرده که ذهنیت پیداکنی به 

دانسته ی من.

اماموضوع حساس ترازاین حرف هاست.

برایت فقط چندکلمه میفرستم.

ازان هابرای خودت جمله بساز

بعدروی جمله ای کخ ساختی فک کن

بعدازفردی که معتمدذهنی ات باشدکمک بخواه

شایدان چیزی باشدکه من میگویم

قصه به سرپاایستادنت اهمیت داده

خودت راازپا نینداز

به خودت ارزش قائل باش

خدابزرگ ترازافکارتوست

راستی یه اتوی لباس هایت دقت داشته باش 

تنهامن نیستم که نظاره گرتومیشوم مثل دیروز

من درلحظه هایی که کسی کاری کندکه ازش بدم 

بیایدمیروم

ودران لحظه بودونبودشخص برایم مهم نخواهدبود

به اندازه ی طول لحظه ی ناراحتی

ومن خیلی هارابه خاطراشک هایت مثل شب هایی اینچنین

نمیتوانم ببخشم.

چشم هایت راازاشک وگریه پاک کن

مهربان من

بخند

لبخندبزن

اماخلاف دل من سعی کن پیش نروی دل من چیززیادی 

ازتونخواست که 

میبینی بعدازچندروزهامثل قبلهابرایت ساده مینویسم

انگارچیزی ازجایش تکان نخورده

طوفان نامحسوسی که...

خیلی درباره اش حرف نمیزنم

اگرزمانی نگران گیسوهای نن شدبگی

حالشان خوب است

ماشاءالله شایدازدفعه ای وه دیدی هم بلندترباشد

اماجلوی موهایم کوتاه است که زیباجلوه داشته باشد

پس من دروغ نگفته ام برایت که زدم

بامن قهرنکن

ادم نبایدباکسی که میدانددوستش داردقهرباشد

مراقب باش ازاشک چشمانت

جاریشان نکن

من دلم میگیرد.

وتوبازهم میدانم کارهایی که خلاف باب میلی من است 

راانجام میدهی

اشکالی ندارد.

ناراحتی من رادریابی خیلی چیزهاازبرای من برایت ارزش داشت

حال ناراحتی که نه همه چیزم رادرمیافتی.

این راخودت هم میدانی

امادلی که باری توتپیدبرای هیچ کس نتپید

اماتو....

متاسفم نسبت به گذشته ات

همین

نمیتوانم حال خیلی ازحرف هایی که بایدبین منوتوباشدرا

به خیلی هااینجاجلوه بیفشانم تاان هاهم بدانند.

فقط چندکلمه برایت میفرستم

چندکلمه  

مواظب خودت باش مهربان