دریغ ازیک...

ساخت وبلاگ
گفتن دوستت دارم برای معشوق هیچوقت جرم نبوده ونیست.

دیگرقدیم های من نمانده

خودم  راساختم برای ندیدنت ازدست دادنت اصلانبودنت  نبودنم.

درست است گاه نیازمبرم به داشتنت دارم امامقاومت میکنم.

اینکه مقاومت میکنم دربرابرتمامی انرژی های منفی که ازتوبرای من

صادرمیشودحرف کمی نیست.

قدرشد

ومن دوباره باصراحت تام مینویسم که

قدرداده هاونداده هایمان راندانستی.

حتی من.

درست است باخراب شدن های امروزهایت حال دودنیایم به هم میخورد

امامن سرحرفم مانده ام .

توحرف های نزده ی مرانه میتوانی بخوانی نه بنویسی ونه حس کنی

هیچ کس به اندازه ی توبرای خدایش عذاب نداده فرزندپیامبر(ص)

درست است که رهایت کرده ام؟!!!

من برایت لبخندنخواستم توهمیشه لبخندراداری حتی ظاهری.

برایت دوباره رهاشدنت ازمن راخواستم.

ته راحتی ات.

این هستن هاونیستن هابرای شکستن های من کفاف نمیدهد

من فقط واسطه ی میان تووخدای توام که موقع نیازت مرامیخوانی

 که بخوانمش

وگرنه که توبامن نسبتی نداری.

ومن میتوانم هروقت خواستم بروم

هروقت خواستم مثل دیگران دشمنت شوم

هروقت خواستم همان بانوی مجازی تو

اماحرف های خوب که زدی حرف های خوب هم ازطرف من شنیدی

وبرای حرف های بدت رفتن هاراونبودن هایم راتجربه ات دادم

که بدانی همه چیزمانانیست ادم هادل دارندوبادلشان بازی نکن

فرقی نمیکندشیرباشندیاروباه

حالاکه اصلامهم نیست هیچ کدام این ها

امامیترسم تنهارهایت کنم

میتوانم

امامیترسم تنهایی تام راتجربه ات دهم

سرنوشت جدیدت مبارکت باشد

تو

من

توخودت راکنارمن جمع نکردی که شویم ما

بودن بامن برای توجرئت خواست که من میگویم نه نداری

ازاوایل قصه ام همینگونه بود که دنبال بهانه برای وابسته ی من

نشدن ورفتنم گشتی.

بیارفتم

حالابرای خودت کاری بکن.

دیگرقدیم های من نمانده

خسته شدم بس که خواستم نبودی

که گفتم برورفتم رفتیم دریغ ازیک دیدار.

تواین روزهاروزهای سخت مرابگویم دردلم میفهمی نگویم نمیفهمی

اول هااینگونه نبود

پربودازهیچان ورسیدن به نقطه هایی که روحیه ای مضاعف قدرت رابه

مشامم میچشاند.

قصه شروعش باتوبوددرمن

تمام شدنش رانمیدانم ...

اماصبروانتظارهم حدی دارد

توتهران رابه جای اب وهوای شهرمن ترجیح دادی یاکه برای دعوتت

هم پذیرای پورسانت ومیلیون هاپولی؟

هه

اینقدربرای خودم ارزش قائل هستم که باپول های کلان تومقایسه

نشوم.

من شب قدرگریستم وتمام بدی هایت رابه رخ خداکشیدم

نمیدانم دلم راازت صاف کردم یانه

متنفرم ازروزهای بی تاب تو

خودت راهم که نمیتوانی جمع کنی

شایداگرخیلی هابه جای من بودندبی اعتناازکنارت ردمیشدند

وباخودم میگویم کاش هیچوقت نمیدیدمت که توفقط برای

من دردمی افزایی وخوش گذرانی هایت بادیگران است.

سرنوشت قصه راداده انددست عاجزقصه

وغم های همیشه ای که به جانم ریخته ای ومیریزی

هنوزهمراه بامن است

بعدبنویس لبخندم راارزوکردی

توخواستی ها ئولی عمل نکردی.

این درست نیست هروقت دوست داشتی باشم

وهروقت نه بهانه جویی بررفتنم بکنی

من قبل ازهمه چیزرفته ام که بهانه ای دستت نماند.

توخودباش وزین بعدهم باهرکه دوست داری باش

خداراهت رابازکندوجاده ی زندگی ات راهموار

ازامدن هاورسیدن به من همیشه ترسیدی زین بعدهم بترس

اگرادمی ازچیزی که میخواهدبترسدهیچوقت به ان نمیرسد.

برای من چه فرقی میکندمیانه ی ازدورنظاره هایت؟

هروقت مردم بگویندمرد

بازتوازدورغصه ی نبودن هایم رابخور

من میذارم به حساب اینکه امده بودم تاتوبامن تجربه هایی

داشته باشی که سرهمسراینده ات ان هاراپیاده نکنی

امده بودم راه ورسم مردبودنت راتضمین کنم وبرم.

یاددهم ادم که حرف میزندبایدسرحرفش بایستدگرنه ان دلخواه

خودراهم ازدست میدهد.

دیریازود

هروقت حال من هم خوب شدکمی به تومیدهم که حال توهم

خوب شود

شایدپدرت بداند چگونه بایدباتورفتارکند

امااگرمیدانست تاالان ...

سبک نوشته هایم که بدمیشود

واین تقصیرتوست

من همیشه نصیحت میکنم

ماوراءالطبیعه هاهم مال من باشد

دوست داشتن شروع همه چیزاست

نمیتوانی بگویی همه چیزتمام شده فقط دوست داشتنت

درمن باقیست.

گفتن دوستت دارم برای معشوق جرم نبوده ونیست.

برومشغله های فکری زیادداری

بوی عشق به مشامت خوش اید

ببخشیدازدست من کاری برنمی ایددیگر

توبایدخودت مواظب خودت باشی.           96/3/29

فانوس خیس...
ما را در سایت فانوس خیس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masma-14a بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 10:14